جدول جو
جدول جو

معنی صفا زدن - جستجوی لغت در جدول جو

صفا زدن
(خَ دِ کَ دَ)
صلا زدن. خوش باش زدن. خوش باد زدن:
دامنی بر آتش گل چون صبا باید زدن
سیرچشمان گلستان را صفا باید زدن.
میرزا رضی دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
صفا زدن
خوشباد زدن خوشباد گفتن خوش باش زدن خوش باد گفتن
تصویری از صفا زدن
تصویر صفا زدن
فرهنگ لغت هوشیار
صفا زدن
((صَ. زَ دَ))
خوش باد گفتن
تصویری از صفا زدن
تصویر صفا زدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صلا زدن
تصویر صلا زدن
آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری
خواندن و دعوت کردن به چیزی یا امری، صلا دادن، صلا گفتن، صلا در دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قفا زدن
تصویر قفا زدن
پس گردنی زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صف زدن
تصویر صف زدن
در یک ردیف قرار گرفتن، صف کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
آواز دادن برای طعام. آواز دادن. بانگ دادن. خواندن بسوی چیزی:
برره قول کاسه گر کوس نوای نو زند
برسر خوانچۀ طرب مرغ صلای نو زند.
خاقانی.
زانکه زنی نان کسان را صلا
به که خوری چون خر عیسی گیا.
نظامی.
به هر گوشه دو مرغک گوش بر گوش
زده بر گل صلای نوش بر نوش.
نظامی.
هر دو بشبگیر نوائی زدند
خانه فروشانه صلائی زدند.
نظامی.
در سرای مغان رفته بود و آب زده
نشسته پیر و صلائی بشیخ و شاب زده.
حافظ.
دم از سرّ این دیر دیرینه زن
صلائی به شاهان پیشینه زن.
حافظ.
من از رنگ صلاح آن دم بخون دل بشستم دست
که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد.
حافظ.
نپنداری که از قید جنون عشق دلگیرم
صلا بر سنگ طفلان می زند آوازنخجیرم.
محسن تأثیر (از آنندراج).
رجوع به صلا شود، بانگ دردادن برای نماز. آواز دادن برای نماز:
روزت صلای شام هم از بامدادزد
تو در نماز دیگر و پیشین چه مانده ای.
خاقانی.
رجوع به صلا شود
لغت نامه دهخدا
(خُ کَ / کِ دَ)
بانگ دادن. آواز دادن. خواندن: پس صدا زد ایاز رسن بیاور. (فیه مافیه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صلا زدن
تصویر صلا زدن
آواز دادن برای طعام و جز آن دعوت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
بانگ دادن آواز دادن کسی را نامیدن و احضار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفا زدن
تصویر قفا زدن
پس گردنی زدن: دایه را قفا می زدند و دشنام می دادند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صف زدن
تصویر صف زدن
صف کشیدن رده بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صف زدن
تصویر صف زدن
((صَ. زَ دَ))
صف کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
للاتّصال
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
Beckon, Call
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
faire signe, appeler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
acenar, chamar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
kuashiria, kuita
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
поманить , звонить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
winken, anrufen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
кивати , кликати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
اشارہ کرنا , پکارنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
ইশারা করা , ডাকা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
โบกมือ , เรียก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
el sallamak, aramak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
fare cenno, chiamare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
手招きする , 呼ぶ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
招手 , 呼叫
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
לקרוא , לקרוא
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
손짓하다 , 부르다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
melambaikan tangan, memanggil
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
इशारा करना , पुकारना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
kiwać, dzwonić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
hacer señas, llamar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از صدا زدن
تصویر صدا زدن
wuiven, roepen
دیکشنری فارسی به هلندی